من بعد از هزار سالِ تمام حتی
‌باز روزی مُرده‌ام به خانه باز خواهد گشت
‌تو از این تنبوره‌نِ توی کوچه نترس
‌نمی‌گذارم شب‌های ساکتِ پاییزی
‌از هول و ولایِ لرزانِ باد بترسی
‌هر کجا که باشم
‌باز کفن بر شانه از اشتباهِ مرگ می‌گذرم
‌می‌آیم مشق‌های عقب‌مانده‌ی تو را می‌نویسم
‌پتوی چهار‌خانه‌ی خودم را
‌تا زیرِ چانه‌ات بالا می‌کشم
‌و بعد. یک طوری پرده را کنار می‌زنم
‌که باد از شمارشِ مُردگانِ بی‌گورش
‌نفهمد که یکی کم دارد

 

 

زندگیم

تموم زندگیم

تو جانی.واسه دست که بنویسهواسه چشم که بخونهواسه دل که بگهواسه من

 

دیروز 8 آبان بود امروز باید 9 آبان باشه ولی تقویم نوشته 9 آذرتقویم عجله داره بره واسه خودشمن و تو به تقویم کاری نداریمما هستیم .

اینجا شعر مولانا رو خوووووب درک میکنم .

روزها گر رفت ،گو رو، باک نیست

تو بمان، ای آنکه چون تو پاک نیست

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

گروه آموزشی گرافیک شهرستان سلماس آموزش زبان کره ای یار مهربان Rachelle مـنِ پـنـهـان مهاجرت و اقامت تضمینی zibaee مشاوره تحصيلي Nicole